معرفی وبلاگ
-وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخشد. -هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن. دکتر شریعتی
صفحه ها
دسته
Mahdi_witsful

آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 163561
تعداد نوشته ها : 209
تعداد نظرات : 255
Rss
طراح قالب
GraphistThem226

فروغ دیده نرگس

 شکفت غنچه و بنشست گل به بار، بیا!            دمید لاله و سوری ز هر کنار، بیا!
بهار آمد و نشکفت باغ خاطر ما                      تو ای روانِ سحر! روح نوبهار! بیا!
مگر چه مایه بود صبر، عاشقان تو را؟!             ز حد گذشت دگر رنج انتظار، بیا!
ز هر کرانه، شقایق دمیده از دل خاک                پی تو تسلّی دل‏های داغدار، بیا!
ز عاشقان بلاکش، نظر دریغ مدار                   فروغ دیده نرگس! به لاله‏زار بیا!
ز منجنیق فلک سنگ فتنه می‏بارد                   مباد آن که فرو ریزد این حصار، بیا!
یکی به مجمع رندان پاک باز، نگر!                دمی به حلقه مردان طرفه کار، بیا!
به سوی غاشیه‏داران میر عشق ببین!                به کوی نادره کاران روزگار، بیا!
چه نقش‏ها که بنشستند به صحیفه دهر                ز خونشان شده روی شفق نگار، بیا!
طلایه‏دار تواند این مبشّران ظهور                   به پاس خاطر این قوم حق‌گزار بیا!
درین کویر که سوزان بود روان سراب             تو ای سحاب کرم! ابر فیض بار بیا!
ز دست برد مرا، شور عشق و جذبه شوق                      قرار خاطر بی‌قرار بیا!  
  
محمود شاهرخی
دسته ها : شعر
دوشنبه 1388/10/7 20:11
اى مهربان !
بگذار تا در من ستاره‏هاى شب و تنهایی شب با تو سخنى داشته باشم ؛ بگذار تا از درد جدائی ات که با غیبتت همه تکیه‏ گاه مظلومان از بین ‏رفته بنالم . پیش از تو آب معنىِ دریا شدن نداشت ولى می دانم که با حضورت در میان مردم ، هر قطره آب معنى یک دریا را می‏دهد و حتى گیاهانى که با نبودنت اجازه زیبا شدن نداشتند با تو گلستان می‏شوند ؛ اما افسوس که بوى غیبتت به مشام تنهایی ام می‏رسد!
اى آقاى من !
شنیده ‏ام که با نماز خواندن شماست که خورشید جان می ‏گیرد و با هر نفس شماست که روشنتر می ‏شود. آخر از حریم کدامین بهارى که عاشقانت با شنیدن نامت به قامت سبزت می ‏ایستند و قلبهایشان را به سوى شما روانه می ‏سازند . من می ‏دانم که دل شما مانند دریا پاک است ، پس چرا اى سرور امّت ، ظهورت را تجلّى نمی ‏کنى؟ طوفانهاى دریا براى شما حباب است ؛ پس آخر چرا ما را در این سرزمین آفتاب ، چشم ‏انتظار گذاشته ‏اید ؟
روییدن خورشید از خاک ، معناى وجود تو را می ‏دهد و بهار را در نام شما می ‏جویم ، چه شبها و روزها که نام تو را بر زبان جارى ‏ساختم و با یادت همیشه دلم آهنگ انتظار را می ‏نوازد و با پاى برهنه در جاده ‏هاى انتظار قدم برمی ‏دارم  .گلدسته‏ هاى مسجد جمکران در خیال رسیدن نام زیبایت به گوششان در اوج آسمان دعا می ‏خوانند و گنبد جمکران در زیر آسمان غم ‏آلود دلهاى عاشقان چشم ‏انتظار کبوتر تو می ‏باشد! عاشقانى که به مسجد جمکران می ‏آیند ، سر بر دیوار جمکران می ‏گذارند و با چشمانى اشکبار تو را یاد می ‏کنند و با دل سوخته ‏شان شما را صدا مى زنند .
اى منتهاى مهربانى !
هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند و ثانیه ‏ها را به خاطر دیدنت می ‏شمارند ؛ چرا که همه هفته به امید جمعه می ‏مانیم و هنگامى که جمعه فرا می ‏رسد زمین و زمان بوى تو را می ‏دهد ؛ امّا غروب جمعه دلم را می ‏شکند و هنگامى که جمعه می ‏رود دلم می ‏گیرد چرا که روزى که وعده داده‏ اى که خواهم آمد بدون تو سپرى شد !
اى محبوب دلها !
 تمام هستی ‏ام را خاک قدمت می ‏کنم تا شاید نظرى به جاده دلم بیندازى ، چرا که تو آفتاب یقینى ، که امید فرداها هستى ، تو بهار رؤیایى که مانند طراوت گل ‏سرخ می ‏مانى و نرم و سبز و لطیفى ، تو معنى کلمات آسمانى هستی که دستهایش براى آمدنت به زمین دعا می ‏کند. 
و اما آخرین مطلب ...
وقتی تو نیستی همیشه آخرحرفم و حرف آخرم را با بغض می خوانم ...
عمریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم برای روز مبادا ...
 اما در صفحه های تقویم روزی به نام مبادا نیست ... آن روز هر چه باشد روزی شبیه امروز ... روزی شبیه فردا ... روزی درست مثل همین روز ماست ...
اما کسی چه می داند شاید فردا روز مبادا باشد ... هر روز بی تو روز مباداست ... دیوارهای کوتاه از پشت هفت دیوار ... دیوار من ... دیوار تو ...
آه ... که چقدر فاصله ها زیادند ...
ای گل زیبا ...
به روی ندیده ات قسم چشمان عاشقم در پی واژه ای می گردند تا نامت را صدا کنند ...
اما چه کند واژه ها و چه بی معناست هر واژه ای در برابر معنای وجودت ...
از مهربانی « م » می چینم ...
از هدایت « ه » را ...
 از دادگری « د » را ...
و از یوسف گمگشته « ی » را ...
و گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروب ها می گیرد ...و من از تراکم سیاه ابرها می ترسم ...و هیچ کس مهربانتر از تو نیست صدا می زنم ...
کجاست آن یوسف گمگشته مهربانی که چراغ هدایت به دست در زمین دادگری کند ؟
کجاست مهـدی ... ؟
مرا در یاب ...در انتظارت هستم و خواهم بود ... بیا ... بیا ...
مهدیا دل شکسته ام را به تو می سپارم ...
دلدارم تو باش
« به امید روز ظهور »
دسته ها : مهدویت
جمعه 1388/10/4 8:36

آقا جان، عاشقانت صبورند...

 

منتظرم! منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشید! کسى از نژاد نفس‏هاى گرم! مردم نیز منتظرند! و غرق در لحظه‏هاى انتظار، نیازشان را از لابه‏لاى نفس‏هاى حیران خود بازگو مى‏کنند. شقایق‏ها منتظرند! منتظر کسى که به فرهنگ شبنم ایمان بیاورد. کسى که آیینه‏هاى مکدر زمانه را در هم بشکند و اشک‏هاى ارغوانى‏ را از کوچه‏هاى پریشانى نجات دهد. کوچه‏ها چشم به راهند! کوچه‏ها نیز چشم به راهند! چشم به راه قدم‏هایى هستند که زخم‏هاى بى ‏رحم گمراهى را از چشمان مردم پاک کند.  کوچه‏ها منتظر چشمان باران ‏زایى هستند که با قدم‏هایش جان مردم را به شبنم اشک‏ها بشوید. جاده‏ها منتظر رهگذرى هستند که براى همیشه خواهد ماند. منتظر قدم‏هایى که تن مرده کوچه‏ها را زنده مى‏کند.

 لاله‏ها منتظرند! در این عرصه انفجار بلا، مردم یاد لاله‏ها را بین کوچه‏هاى این شهر خاموش گم کرده‏اند و حتى امواج دریاى عاشق سر بر ساحل نگاه‏هایى تیره مى‏گذارند و سرود عطش را سر مى‏دهند. لاله‏ها منتظرند؛ منتظر کسى که همزاد موج‏هاى خورشیدى است. کسى از جنس ابر، پریزاد باران.

عاشقان منتظرند! عاشقان بى‏تابند، بى ‏قرارند تا هم آواز شیدایى صبح فردا باشند. اى دریا تبار، بر گونه‏هاى امت ‏ببار. عاشقانت صبورند، منتظر خواهند ماند.

 

دسته ها : عشق - عرفان
پنج شنبه 1388/10/3 10:25

 

شبی پسر کوچکمان یک برگ کاغذ به مادرش داد. همسرم که در حال آشپزی بود. دستهایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند. او با خط بچگانه نوشته بود:

 صورتحساب خرید خانه    1000 تومان

مرتب کردن اتاق خوابم    1000 تومان

مراقبت از برادر کوچکم   1500تومان

بیرون بردن سطل زبا له  1000تومان

نمره ریاضی خوبی که امروز گرفتم 1000  تومان

جمع بدهی شما به من :  5500 تومان

"امام خمینی: حقوق بسیار مادرها را نمى توان شمرد و نمى توان به حق ادا کرد. یک شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزنده تر است. تجسم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانى مادر, بارقه ی رحمت و عطوفت رب العالمین است. خداى تبارک و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیت خود آمیخته ؛ آن گونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسى جز مادران درنیاید"

همسرم را دیدم که به چشمان منتظر پسرمان نگاهی کرد ، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب او این عبارات را نوشت :

بابت سختی 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی، هیچ

 بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم، هیچ

 بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی، هیچ

 بابت غذا، نظافت تو و اسباب بازی هایت، هیچ

 و اگر تمام این ها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است.

وقتی پسرمان آن چه را که مادرش نوشته بود خواند، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد، گفت :

مامان..........دوستت دارم.

 آن گاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت :  قبلا به طور کامل پرداخت شده !

 قدر پدر و مادر را بدانیم قبل از آن که دیر شود.

دسته ها : عشق - عرفان
پنج شنبه 1388/10/3 10:19
X